خبر آزادی اسد سروری جنایتکار را در فضای مجازی دیدیم وخواندیم، و البته ما هیچگاه به این باور نبودیم و نیستیم که اسد سروری در نزد احمدشاه مسعود و در مکانی به نام زندان، زندانی بوده باشد، بلکه به این باور بودیم که اسد سروری بهتر از هر عزیزی، مهمان رفقای پنجشیری بوده وخوش گذرانده وهمچنين مهمان عزیز دولت کابل بوده واست.
به هرحال خبری که انتظارش را داشتیم و باید میشنیدیم، شنیدیم؛ و چه خوب انتظارات ما از این دولت پایان یافت و به آخر رسید!
ما از ابتدا میدانستیم که افراد و اشخاصی که تعهد و بیتعهدی انسانی هر کدام شان توسط سازمان سیاه (سیا) آمریکا چک شده است، ذرهای ایمان و انسانیت و تقوا و تعهد ندارند، و جز به قدرت و ثروت و زندگی مجلل و باشکوه به هیچ چیز دیگری ایمان نیاوردهاند. آنان برای این انتخاب شدهاند که همه را به دور یک سیستم باطل و دروغین به نام «دولت جمهوری اسلامی افغانستان» بچرخانند و ملت را با استفاده از باورهای دینی و نگاه های ارزشی شان دور بزنند.
با این حال ما چه امیدهای فراوان و خوشباورانهای داشتیم. ما میخواستیم جنایتکاران خلق و پرچم و در رأس آنان اسد سروری محاکمه شوند! اما چه امیدی واهی و عبثی بود این امید ما!
ما از کسانی که نه به خاطر این پنج هزار و دوازده هزار زندهبهگور، و نه به خاطر صدها هزار پیر و جوان و زن و کودک شهید جهاد اسلامی، و نه به خاطر دهها هزار معلول و مجروحی که برای رضای خداوند ـ جلت عظمته ـ، انتظار داشتیم که ذرهای از خودخواهی و لجاجت و خریت شان کوتاه بیایند؛ اما آنان همه در کنار هم روی مبلها و کوجهای قصر دلانگیز گلخانه و کاخ هوش ربای سپیدار لم دادند و با غرور و افتخار و نخوت، دستاورد خونهای ریختهشده در راه حق را زهر مارشان کردند، بیآن که حتی بیندیشند که چه کسانی از این تودههای میلیونی مسکین و مجاهد، جهاد را با مال و جان خود و خویشاوندان و برادران و فرزندان و مادران و خواهران خویش به ثمر رساندند و اینها را بزرگ و رهبر ساختند!
ما عدالت را از کسانی انتظار داشتیم که حاضر نشدند لیست دوازده هزار شهید بیمزار را که داکتر نجیب در نیمه پایانی دهه شصت با سلام و لبخند برای شان فرستاده بود، منتشر کنند، و تا هنوز که هنوز است این لیست همچنان پنهان است، یا شاید اصلا آتش زده شده.
لیست 5000 شهید بیمزار ما بعد از سی و پنج سال در کشور هالند کشف شد و در اختیار رسانهها قرار گرفت! ما چقدر بیچاره و بدبختیم که اگر نبود همین کافران هالندی، ما همین لیست کشتارهای دستهجمعی را هم به یادگار نداشتیم!
ما انتظار داشتیم که مجلس نمایندگان، مجلس سنا، وزارت شهدا، و یا شخص رییس جمهوری، پلیگون پل چرخی را «بوستان شهدا» اعلام کنند؛ اما این امید و انتظار، چقدر بیهوده و باطل بود!
سؤال ما این است که چرا هیچکسی از این دولت ـ وکیل، سناتور، والی، وزیر و رییس ـ از رفقای خلق و پرچم شان نمیپرسند که گورهای دستهجمعی بیش از هفتاد هزار نفری که شما آنان را در گورهای جمعی زندهبهگور کردید کجاست؟ تا حداقل استخوانهای شان به خانوادههای شان تحویل داده شود.
اما گویا اینها همه، حتی قبل از سقوط دولت نجیب، این پیمان را با کمونیستها بستهاند که شورای قیادی دولت مجاهدین به پیشنهاد شخص استاد شهید ربانی طی نامه ی احمدشاه مسعود را استیضاح میکند که: احمدشاه با کمونیستها پیمان دارد یا تحت نظر شورای قیادی عمل میکند؟ وطلاهای بانک مرکزی کجاست؟ ...
مشکل ما این است که از این تیپ آدمها و از نهادهای بینالمللی، انتظار اجرای حق و عدالت را داشتیم و این بدترین جفایی بود که ما در حق شهدای راه حق نمودیم و برخویشتن هم تحمیل کردیم. چه این که تقاص حق اگر از راه حق صورت نپذیرد، انجامنشدن و به طاقنسیان سپردن و یا به خدا واگذارکردن، بهترین راه است.
دیگر بسیار وقیح است که ما به این سوسمارهایی که نام رهبر و مجاهد را یدک میکشند و فقط به خوشی خود و خانواده و بستر خویش میاندیشند، مراجعه کنیم. پس همان بهتر که بگذاریم اینان به همین زندگی منحط بوزینهوار خویش در پناه نظامیان کفر و شرک، به سر و پز بیغیرت شان برسند!
این که من بعد از چندی، وارد چتخانه انجمن خانواده 5000 شهید شدم، به همین دلایل بود. هرچند که کمنتهای هر کدام از عزیزان را همیشه دیده و خواندهام.
از طرفی ما هنوز درگیر و دربند تعصب ناصواب زبان و قوم و مذهبیم، و این ما را از عمل دینی و توجه به اصل دین و حق باز داشته و میدارد.
ما و دیانت ما همیشه به ایمانهای قرص و سخت و به مردان باایمان راسخ که همچون قله کوه مغرور در مقابل همه جهان باطل ایستاده و میایستند نیازمندیم .
پس بر ماست که باید به آنجایی برگردیم که قدرت تفکر و تحلیل و تشخیص و تعهد و اراده و جهاد است!
و اگر در این بازگشت به جهاد در راه حق، تعلل و سستی و کاهلی کنیم، و یا از مسیر خدایی جهاد پا پس بکشیم، نه تنها به مزارهای مفقود پدران و برادران شهید خویش لگد زدهایم، که از غرور و همت و عزت انسانی خویش نیز دست کشیدهایم، و همچون دریوزهگرها به زندگی ننگین و نامیمون خویش سرشکسته و ذلیلانه و مضحک و مفتضح غوطه زده و با نکبت و نگونبختی زیستهایم!
بنابراین پیشنهاد من به همه پدران، و خواست ما از مادران و خواهران و برادران مان در انجمن خانوادههای 5000 شهید بیمزار این است که بیایید طی یک پیام باز و از طریق رسانههای وطنی و بینالمللی، آخرین اتمام حجت مان را با این رژیمی که همه جنایتکاران و مفسدین و شقیترین عناصر تاریخ این سرزمین را با خود و در خود دارد انجام دهیم که یا اسد سروری را دوباره به دادگاه عدالت اسلام، برگردانید ، یا ما از همه کسانی که به این 5000 شهید و 12000 شهید و صدها هزار شهید دوران جهاد تعلق دارند، میخواهیم که به هیچ وجه از این دولت حمایت نکنند، و از مقابله و مخالفت با دشمنان و مخالفین آن نیز خودداری کنند.
ومتعاقبا، تصمیم مقتضی را به اتفاق همه بستگان شهدای راه اسلام اتخاذ میکنیم.
مرگ حق است،
ما یکبار بیشتر نمیمیریم،
اما مرگ در راه اعاده حق و عدل، شهادت وعزت است و افتخار و سربلندی ابدی!
محمدرحیمی