فقهاي اسلاميو ديدگاه شهيد صدر، درباره وطن و ميهن
بسياري از کسانی كه بعضا شعاراسلام هم ميدهند، عملا گرفتار ملي، یا ميهنگرا يی هستند و تأسف در اين است كه برخي مسلمانان به اصطلاح ميهنپرست؛ با تمسک به مفاهیمی دردفاع از آن، با اين روايت: «حب الوطن من الايمان» و روایات دیگر که بعدا اشاره خواهد شد، تمسك می كنند.[1] با آن که میهن گرایی خلاف صریح گزاره های دینی بوده و از آموزه های غربی است.
سيد كاظم حائري[2]، ضمن رد نظريه روسو درباره نوعيت حكومت دموكراتيك غربي و نقد ميهنگرايي كه روسو آن را تعريف ميكند چنين مينويسد:
«از كلمات روسو، در تعريف «وطن» چنين برميآيد:
وطن، سرزميني است كه گروهي از مردم با يكديگر بر محور پيماني اجتماعي زندگي ميكنند و نوعي از حكومت را در ميان خود برپا می كنند.[3]
اين تعريف از وطن با ديدگاه اسلام نسبت به دولت، همخوانی ندارد. وطن اسلامي عبارت است از همه سرزمينهاي مسلماننشين كه تحت نظارت حكومت واحد اسلامي بر اساس قانون اسلام ـ كه از جانب خداوند تدوین شده ـ و هرگز نشاني از پيمانهاي اجتماعي و امثال آن در اين محدوده چیزی به چشم نميخورد. آقاي حائري ادامه ميدهد:
اصولاً در زمان وجود امام معصوم (ع) براي ما تصوّر چندحكومت اسلامي ممكن نيست. امّا در زمان غيبت حضرت وليعصر(عج) ممكن است بخشهاي مختلفي از سرزمين اسلامي را در نظرگرفت كه زمام داران مختلف برآن ها حكومت كنند. البته بازهم همه آن ها بایستی قوانين آسماني دین را به كاربندند تا يكايك ايشان جانشين امام معصوم(ع) خوانده شوند.[4]
بنا بر اين در برداشت هاي اسلامي ما سخن از چند وطن نيست، بلكه ما فقط يك وطن داريم كه در فقه اسلامي با نام«دارالاسلام» شناخته ميشود. روش ما اين است كه سرزمينهاي مسلماننشين را با همين عنوان معرّفي ميكنيم و تعبير «وطن» را فقط در بحث فقهي «احكام مسافر» كه برخي وظايف ديني ـ عبادي و نسبت به وظايفش در غير سفرتفاوت ميكند ـ به كار می بريم.
به نوشته حائری سبب پافشاري بر اجتناب از لفظ «وطن» پيشگيري از پندارهايي است كه از تعريف وطن در اصطلاح غربي پيش آمده است. آن ها اختلاف وطن را بر اساس اختلاف قراردادهاي اجتماعي كه بين دو گروه از مردم در دو سرزمين ساكن هستند، ملاك اختلاف وطن می شناسند. غرب گرایان تفاوتهاي ملي، نژادي، جغرافياي و حتي تفاوت توان نظامي را عامل "وطن"معرفي ميكنند، در حاليكه از ديدگاه اسلام، اختلاف وطن تنها به مسئله «كفر و ايمان» بازگشت ميكند نه چيز ديگر.»[5]
«وطن» در مفهوم و مصطلح فقهي و فرهنگ اسلامي به همان معناي لغوي خود «محل سكونت» استعمال ميشود. لذا در فقه به محل اقامت ولو آن توقف و اقامت ده روز باشد «وطن» و «محل توطّن» اطلاق ميگردد.
آيتاللّه محمد باقرصدر، در باره تعريف «وطن» چنين مينويسد: «وطن اسلامي هر زميني است كه مسلمانان درآن زندگي نمايند»[6]
از اين جهت وطن، به معناي امروزي كه به عنوان حدود جغرافيايي، با مبنای غربی شناخته ميشود، در اسلام رسميت و جايگاهي نداشته و ندارد.[7]
وطن اسلامي سرزمين همه مسلمين است، مخصوصا سرزمين و مناطقي كه عنوان «مفتوح العنوة» پيدا كرده و به اصطلاح با جهاد توسط مسلمين آزاد شده است و نوعا سرزمين هاي مانند عراق، ايران، افغانستان و بسياري مناطق ديگرحكم سرزمين «مفتوح العنوه» را دارند.
شهيد صدر50 سال پیش، بحث ابتكاري مفيدي در باره «وطن اسلامي»، به همین عنوان دارد كه به گزيده ترجمه آن اشاره ميشود:
«بايستي ميان حقوق دولت اسلامي براي زمين و صفت «وطن اسلامي» كه زمين با آن توصيف ميشود فرق گذاشت.
وي ميافزايد: استحقاق دولت اسلامي نسبت به زمين دو نوع است:
نوع اول: حق حكومت اسلامي كه بر اساس اصول فكري اسلامي استوار است محدود به حدود و جغرافياي مشخصي نيست و در واقع همه زمين حق شرعي و طبيعي حاكميت اسلامي است. «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون».[8]
استفاده از اين حق و نحوه ی اجراي قدرت سياسي حكومت به طبيعت و نوعيت ساكنان آن زمين كه مسلمان يا ذمي و يا كفار غيرذمياند برميگردد كه آن هم به سياست خارجي دولت اسلامي مربوط و محدود ميشود.
اما نوع دوم؛ حق مالكيت برزمين است چون حكومت اسلامي نماينده شايسته امت و وكيل تامالاختيار آن ميباشد، دايره و محدوده اين حق سرزمينهاي خراجي كه مملوك تمام مسلمين ميباشد و حكومت اسلامي به نيابت از امت در اداره و نحوه بهره برداري آن، براساس مصالح عمومی و قوانين عام مالي و سرمايههاي مسلمين تصمیم ميگیرد.
در نتيجه صفت و عنوان «ميهن اسلامي»...با صفت و خصوصيت استحقاق «سياسي» و «مالك بودن» متفاوت است. چون صفت استحقاق سياسي (حق حاكميت خدا و بندگان او) در زمين به جهت مسئوليت حكومت اسلامي در اداره ی زمين به حسب قوانين و شريعت الهي است. اما حق و عنوان مالكيت به علت مالك بودن امت (داشتن حق مالكيت برزمين) و بهره برداري صحيح براساس مصالح امت است.[9] «دايره دولت اسلامي محدود به حدود خاصي نيست زيرا كيان سياسي دولت اسلامي براساس اصول فكري عام ميباشد كه از ديدگاه آن سرزمينها و شهرها يكسانند و از اين نظر دولت اسلامي در سراسر جهان داراي حق شرعي است»[10]
شهید صدر بازهم در باره دولت اسلامی که وحدت سیاسی آن مبتنی برفکر و عقیده است و مبنای علمی وعقلی دارد. می نویسد:این دولت حامل رسالت اسلام و پیام فکری خاصی بنام اسلام است که قطع نظر از ویژگی های نژادی، قومی و ملیتی برای همه انسان ها درهمه دوران های تاریخی بوده و مبتنی بر وحدت اقلیمی و نژادی و جغرافیایی خاص نیست.[11]
وکذلک الدولة الاسلامیة فانهادولة ذات رسالةفکریة التی هی الاسلام، والاسلام دعوة انسانیة عامة بعث بها النبی (ص)الی الانسانیة کافة فی مختلف العصور والبقاع بقطع النظر عن الخصائص القومیة والاقلیمیة وغیرها"[12]
- ابويوسف از فقهاي نامدار اهل سنت در باره «دارالكفر» مينويسد: «دارالكفر آن جاي است كه در آنجا احكام كفرظهوردارد، اگرچند اكثريت اهالي آن از مسلمانان باشند».[13] و در مقابل «دارالاسلام» هرآن جاي است كه در آن احكام اسلامي پدیدار باشد، اگرچند اكثريت از افراد و اهالي آن از كافران باشند» [14] كه هجرت ازدارالكفر بر اساس نظريه شيخ طوسي[15] در مواردي واجب و در مواردي مستحب است. و صاحب جواهر نيز در شرايط خاص آن را واجب، می شمارد. مگر در زماني كه فرصت براي نشر دين و خدمت به مسلمين فراهم باشد.[16]
- شهيد سيدقطب، نيزهمين تعريف و تصوير از دار الحرب ارائه ميدهد،[17]
سرزمينهاي مسلمان (دارالاسلام)، به دو صورت تقسيم شدهاند:«اراضي صلح» و«اراضي مفتوحة العنوة» که هردو از همه مسلمين تا روز قيامت خواهد بود. اموال و منابع درآمد مسلمين نيز دودستهاند: اموالي كه از طريق صلح بدست آمده اند (بلاخيل ولاركاب) و اموالي كه ازراه جنگ نصيب مجاهدان شده اند (غنيمت) و اموال صلح «فيء»و«انفال» از مهاجران، ميباشد.[18]
فرق «فيء»[19]و «غنيمت» در اين است كه در«في» مسلمانان مستقيما درآن وارد درگيرجنگ نشده و از اين آيه«وماافاءالله علي رسوله، فما اوجفتم عليه من خيل ولاركاب ولكن الله يسلط رسله علي من يشاء» حشر، 6، فهميده ميشود.
و لكن «غنائم» -براساس اجماع مسلمين- به چیزی گفته می شود كه سربازان جاي را بالشكر محاصره كنند و مشركان آنجارا تخليه نمايند.[20]
- مفتوح العنوة چيست؟
مفتوح العنوه سرزميني است كه باجنگ و حضور نظاميان و ابزارجنگي آزاد شده و چنين سرزميني مربوط به همه مسلمين در امتداد زمان ميباشد و مالكيت خاصي فردي، حكومتي برآن بي معنا است. بنابرعقيده شيعه، سرزمينهاي كه باجنگ فتح شده و درزمان جنگ آبادبودهاست ملك همه مسلمانان ميباشد. نه تنها غنيمت بگيران و مسلمانان معاصرهمان زمان.[21]
در صحيحه حلبي در اين مورد چنين آمده است: «قال: سئل ابوعبداللّه(ع) عن السواد ما منزلته؟ فقال: هو لجميع المسلمين لمن هو اليوم و لمن يدخل في الاسلام بعد اليوم و لمن لم يخلق بعد...»[22]
آيتاللّه محمد اسحاق فياض در تفسير روايت فوق، مينويسد: «اين روايت نصي است كه سر زمين سواد [كنايه از زمين سبز و خرم در زمان فتح ] ملك و مال تمام مسلمين ميباشد. و اين حكم به نحو قضيهي حقيقيه است.»[23]
آيتاللّه جعفرسبحاني در بحث خارج «قاعده يد» با نقل روايت محمد حلبي از امام صادق(ع) در باره سرزمينهاي آزاد شده با جنگ چنين ميگويد: «زمينهايي كه با شمشير آزاد شدهاند، چون زمين وقفي است كه مال همه مسلمين ميباشد و خريد و فروش آن جايز نيست.»[24]
آیه الله محمد آصف محسنی، پس از بررسی روایات، اقوال فقهی و نقد سند و دلالت آن ها در یک جمع بندی چنین می نویسد:"المفتوحة عنوة –سواءکانت عامرة أو امواتا-ملک للمسلمین کماستعرفه ولافرق فی الموات بین کونه حال الفتح أوبعده هولایزول ملکا للمسلمین.." [25]
دیدگاه های برخی ازاندیشمندان اسلامی درباره حکومت فراملی:
فقهای مسلمان با تمام صراحت گفتهاند: «هرگونه تفرقه و جدا سازي ميان مسلمانان، از بدترين محرمات به شمار ميآيد؛ خواه تفرقه افكني قومي باشد، یا جدا سازي سرزمين و مرز ...»[26]
مسلم است كه روش و تز دولت - ملت، نميتواند با تئوري «وحدت اسلامي» سازگار و مشكلگشاي نيازهاي اساسي تربيت اخلاقي انسان، برای تحقق عدالت باشد. زیرا گرايشهاي واگرایانه ی ناسيوناليستي از هر نوع آن پروسه ي غرب براي براندازي تمدن و موجوديت اسلام و مسلمين ميباشد و با اسلام شمولگرا و فراگستر، كه براي كل بشر فكر ميكند، ذاتاً و موضوعا؛ ناسازگار است.
برای روشنی بیشتر، به دیدگاه برخی از اندیشمندان اسلامی در باره حکومت وحدت خواهانه اسلامی نیز اشاره می کنیم
1. نويسنده كتاب الحكومه العالميه المثلي، مينويسد: «اسلام هم دين و هم قانون است و پيامبر اسلام تمام آنچه را كه پيامبران و فيلسوفان و انديشمنداني چون افلاطون و غير آن، از مدعيان حكومت، يا هواپرستان و خيال پردازان مطرح نموده بودند، عملا و به صورت كامل و متعالي تري در صدر اسلام، سامان بخشيد. پيامبر گران قدر اسلام، در آن شرائط با مديريتي اطلاقا بي نظير تاريخي، پايههاي يك حكومت و تمدن جهاني را پيريزي كرد.»[27]
2. مهدی آصفي، ضمن بيان آسيب هاي تعدد رهبري و ضرورت وحدت حاكميت و سيادت اسلامي و اين كه تعدد حاكميت وحدت جهان اسلام را به خطر مياندازد و اين آرمان را به خواب و خيال دست نيافتني تبديل ميكند، مينويسد: «اسلام ديني است كه مردم را به پروردگار واحد ميخواند، اسلام دولتي واحد دارد كه از نظر جغرافيايي بر سر زمين واحد- دار الاسلام- منطبق است و از جهت انساني با امت واحد كه همان امت اسلام است مساوي است.[28]
3. عبد الكريم آل نجف در بحثي دراين رابطه مينويسد:«اصل در زمين اين است كه قلمرو واحد باشد كه تنها پرچم توحيد در آن بر افراشته باشد و مسلمانان چون ماهي در تمام آن به حركت درآيند... و«دار الاسلام» بايد از شان برتر از دار الكفر برخوردار باشد.»[29]
4. دكتروهبه زحيلي مفسر وحقوق دان اهل سنت نيز شبيه همين تعبير را دارد، كه مسلمانان را به ماهي و سرزمينهاي اسلامي رابه آب دريا تشبيه مي نمايد؛«دارالاسلام وطن همه مسلمانها است؛ مسلمان مانند ماهي در آب، جاي خاص ندارند؛ همه جاجاي اوست، و دلت اسلامي حق منع ورود مسلمانان به سر زمين اسلامي راندارد و پس از ورود، بايد از همه مزايا برخوردار باشند»[30]
5. محمد عماره در يك مقالة مينويسد:«... قانون الهي براي يك امت و آيين واحد، بيش از يكي نيست و در كنار اعتقادها، مجموعه رسالت و دين را تشكيل ميدهد.»[31]
وي ادامه ميدهد: «امت اسلامي شريعت يگانهاي دارد كه حاكم نمودن آن واجب است چرا كه هم حكم و هم حاكميت خداوند در ميان اخرين امت است.»[32]
«امت نظم جهاني محصور در جماعتي كامل از مسلمانان ساكن زمين است كه با تعهد نسبت به آموزههاي اسلام، متحد شدهاند.[33]
6 محمد علی تسخیری با برشماری ویژگیهای شخصیت، جمع و جامعه اسلامی وتبیین ابعاد جوهری اسلام با مکاتب مادی دیگر صفات زیر را از برجستگیهای امت مسلمان و شخصیت اسلامی (وحدت خواه) معرفی میکند:
یک: دارای درک کاملا عمیق حقیقت اسلامی
دو: ایمان منطقی به این حقیقت
سه: نفوذ ایمان به عواطف و شکل دهی به آن متناسب با بنیادها و شالوده ها
چهارم: انتقال آگاهانه به عرصههای عملی و شخصی و عمومی.
تسخیری در باره نشانههای بیداری انسانهای آگاه و مسئولیت شناس دارای روح جمعی چنین ادامه میدهد:
گرایش به پیاده کردن اسلام برتمامی زندگی اجتماعی و فردی با درک امکانات سترگ امت اسلامی
-احساس همبستگی و همدلی و هم پیوندی میان افراد این امت.
-گرایش پرشکوه به وحدت اسلامی و تقریب میان مذاهب و به فراموشی سپردن درگیری های فرعی.
- برنامهریزیهای پیگیر برای بازیابی عظمت و شکوه اسلامی و تاسیس دولت واحد اسلامی درسراسرسر زمین اسلام.
- احساسات انقلابی فزاینده
- گرایش همگانی در تعمیم اخلاق اسلامی به کل جامعه اسلامی و نفی نمودهای طاغوت و عصیان.[34]
با جمع بندی و بررسی گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که"امت" بر اساس تعاريف قراني، بر اصول روابط اجتماعي و جهاني و نظم امامت كه الگوي جمعيت هاي ديگر بايد باشد«وجعلناكم امة وسطالتكون شهداءعلي الناس» بقره، 143، «ان هذهامتكم امة واحدة واناربكم فاعبدون» انبيا، 92، يك فلسفه اجتماعي خاص فرا قومي طبقاتي، و فرا بخشي و فراحدودي را تعريف مي كند، كه همه بشريت از سياه و سفيد، در پرتو دولت، محدوده وطن و سرزمين اسلامي«دارالاسلام» و امام واحدي سازماندهي ميشوند.
موانع عمومیتشكيل حكومت فراملي درشرايط كنوني
با آن كه عوامل زيادي براي عدم تشکيل حکومت اسلامی وجودارد ولي در شرايط كنوني اولين مانع تحقق آن وجودحاكمان و حكومتهاي ملي– ميهنی است كه كارآمدي اسلام را از حكومتهاي غربي (درحد اتحاديه اروپا) پاین تر بردهاند. به علاوه، موانع رواني و دروني ديگري چون تاثيرپزيري از فرهنگ بيگانه و سيطره سياسي استعمارگران خارجي، كه مانع تأسيس حكومت جهاني می باشند، لازم است برای برداشتن این موانع، نخست بافرهنگ سازي و اطلاع رساني درست به پاكسازي گزارههاي بیگانه از دین و تمدن اسلامی اقدام نمود و سپس به رفع موانع بيروني و حضور استعمار خارجي كه سرزمينهاي اسلامي را لقمه لقمه كردهاند، پرداخت. تا به این پرسش(چگونه حکومت های فعلی مسلمانان را اسلامی نمود؟ آیا حکومتهای کنونی، با نوعیت و رویکرد عمومی که دارند، اسلامی هستند یانه)؟پاسخ داد. [35]
با آن که برخی از این حکومت ها از جمله، حکومت سودان، پاکستان و یا سعودی خودشان را مجری شریعت" میخوانند چنانکه در قانون اساسی افغانستان نیزدرج شده است که هیچ قانونی در این کشور برخلاف شریعت محمدی مشروعیت ندارد. پس باید دید چالش و پارادوکس این حکومت ها چه بوده و کجای کار میلنگد.آن وقت به موانع اسلامی شدن این حکومت ها پرداخت. طبیعی است که نفوذ و سیطره مفاهيم بيگانه و ناخالصي هاي فكري واعتقادي و عدم التزام برخي نيروهاي مسلمان، به عنوان مانع اصلی و اساسی تشكيل حكومت اسلامي (دولت ارزشی) واجرايي احكام الهي شناخته می شود. البته مخاطب اصلی ما در این بحث حکومت های مانند ج.ا.ا. است که پیش و پس از پیروزی دغدغه حکومت دینی و ارزشی را با نگاه فراملی مطرح میکردند و هنوزهم نیروهای ارزشگرا و بزرگ اندیش با تاکید به آرمان های اولیه انقلاب وضعیت فعلی را مورد نقد قرار میدهند که به نقل برخی آن نگرش ها نیز اشاره میشود. نخست به نکاتی از مصاحبه آقای محمد علی رامین، چاپ روزنامه جوان، می پردازیم. رامین در این گفتوگو انقلاب اسلامی را از آغاز یک انقلاب فرا ملی توصیف نموده و میگوید:"واقعیت این است که انقلاب اسلامی از ابتدای امر یک انقلاب ملی نبود بلکه انقلاب جهانی با نگاه جهان شمول اسلامی بود. به همین خاطر بسیاری از افکار جهان را متحول کرد و مستضعفان جهان را هیجان زده نمود...ایشان در ادامه میافزاید:"آن چیزی که دشمن موفق شد در مقابله با آن نهضت جهانی انجام دهد محدود کردن نیروهای داخلی به مسائل جزئی و مقطعی و محدود ملی بود...ایشان پس از نقد برخی سهلانگاریها و ناتوانی نمایندگان نهادها{ی ایرانی}درخارج از ایران، همچنان ادامه میدهد:یکی از اشتباهات بزرگ ما درسی و چند سال گذشته، این بوده است که با وجود فعال بودن نهادج.ا.ا. درخارج از کشور(سفارتخانهها و رایزنهای فرهنگی) آن گونه که باید، در بسیج عاشقان نیروهای پیرو انقلاب اسلامی و. کمترموفق بودند. این عضو دانشگاه پیام نور درادامه می افزاید: مانمیتوانیم با بعد ملی و ملیگرایانه(!) مسیرمسلمانان و مستضعفان جهان رادر راستای اهداف متعالی خود بسیج کنیم..[36]
مورد دوم از این گونه گله مندی ها نوشته ی است از جریان "امت واحده" (مجموعه ی مرتبط به متفکرگران قدر، رحیم ازغدی) که در نشریه"کاروانی الی بیت المقدس" تحت عنوان "مسلمانان! مسلمانی کجارفت"؟ به نقد برخی نگاههای تنگ نظرانه میهینی در ایران، مینویسد:" اما براستی آیاجز این است که در منطق اسلام، همه مسلمین یک امتند و مگر نه این که حمایت از امت واحده اسلامی در اصل پانزدهم قانون اساسی تأکید شده است ؟آیا آن ها که از منافع ملی"سخن میگویند و به دنباله ایدئولوژی زدایی از سیاست خارجی ج.ا.ا.هستند، اصل154 قانون اساسی را که میثاق ملت ایران است، نخواندهاند که"جمهوری اسلامی از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هرنقطه از جهان حمایت میکند"
این نشریه در ادامه مینویسد:"آیامنافع ملی"درج.ا.ا. تنها مفهوم مادی است و یا مفهومی برگرفته از مبانی عمیق انسانی و اسلامی؟
سئوال این است که اصولا مرزها چه اعتباری دارند؟ وقتی که مفهوم برادری درعصرتو با برادری نوه ات، تغییرکرده، وقتی دیگر بحرینی"برادر"حساب نمیشود بلکه یک عرب خارجی نامیده میشود، و افغانی آواره کشورخارجی محسوب میشود و اعتراض ها بلند است که اصلا ماچرا"فرصت شغلی"را به"خارجی ها"می دهیم، پس اصولا دردایره معرفت و مهربانی و شرافت آدمی، مرزها چه جائی دارند؟
من اگر افغانی بودم از این بی معرفتی و دنائت ناسیونالیسم ایرانی، متنفر میشدم.
آیا ناسیونالیستم، آفت انسانیت نیست؟
نشریه مذکور در آخر مقاله مینویسد:"این خصلت جهان وطنی" تحت دایره دفاعی و اخلاقی خاص و برنامهریزی شده ای، طبق قران و سیره تعریف شده است که به آن امت اسلامی"گویند، امت اسلامی، کشور جهانی است که از قلبهای مسلمانان تشکیل شده. مسلمان، پیش از هرچیزی تبعه این کشوراست و این یک فرمان بدون منازع و بی شک قرانی، اسلامی است که اگرکسی به آن تن در ندهد، باید در مسلمانی خود شک کند و در محضر الهی پاسخ گوباشد."[37]
بارک الله به این صراحت و صداقت! اما چرا در ایران بازهم روند استفراغ آور میهن گرایی و. که گاهی بنام اسلام هم بخورد مردم داده میشود، سکوت میشود؟! ولی هرچه باشد چهرههای مانند آیة الله آملی، ازغدی، علی لاریجانی، محمدامین رامین و همه کسانی که سخن حق را میگویند، با آن که در پیشگاه و خدارسولش و امام زمان(ع) آبرومند هستند؛ ما هم از آنان تشکر و برای آن ها از عمق دل دعا میکنیم... گرچه ممکن است این صدا هابه گوش کسانی که پاسخ گو باید باشند نرسد و یا کتمان شود ولی به گفته"جبران خلیل جبران" شاعر وادیب لبنانی،«زمان» همین سخن را درآینده به هزار زبان؛ خواهد گفت! و خدا هم بینا و چشمان"امت" نیز بزرگ است که همه رفتارها را زیر زره بین دارد!
و از آن طرف، صدمه ی که تز"مکتب ایرانی" به انقلاب وارد نمود و مخالفان بهانه طلب را که انقلاب اسلامی را ایرانگرا معرفی می کنند برنده ترساخت. و تئوری های فرصت طلبانه دیگری چون "تز ام القری" که توسط یکی ازچهره های معروف سیاسی و دانشگاهی(...) مطرح شده و برخی دیگری که همه ی خوبی و خوبان جهان را به یک "کشور" معطوف می کنند"اولاخلاف واقع سخن می گویند و ثانیا با این انگاره های غیر ارزشی و ملی گرایانه مانع جذب مسلمان های که به اسلام فراملی و جهانی می اندیشند می شوند...گرچه هنوز گرایش های صادقانه و پاکی میان برخی از جوانان و شخصیتهای اسلامی و انقلابی در ایران به چشم میخورد که از روند شیب ملی گرایانه، ناراحتند.
بهرحال با این که فرصتهای بسیاری از دست رفته و ما چهرههاي بزرگي چون شهيد مطهری و بهشتي را نداریم(بهشتی ارتباط و آشنايي خوبي با برخي جنبشهاي اسلامي دوران تحصيل در اروپا و شخصیت های چون موسي صدر در لبنان، یا مصر و سودان داشتند) یا شهید نواب صفوی که با برخي اعضاي با سابقه و پرتجربه اخوان المسلمين، مرتبط بود و یا شخصیت های چون موسی صدر و... که باجنبش اسلامی در عراق،آشنا بودند، نتوانستیم بهره بریم... اگرچنین شخصیت ها و یا مسئولان ارگان های انقلابی.. با برنامه ریزی درست و نگاه فرامیهنی، می توانستند يك"تشكيلات بين المللي" با برنامه هاي فرامرزي را نهادینه کنند.. امروز می توانستند در رسيدن به اهداف بزرگتری در آفريقا و جهان عرب، به مسلمانان ياري رسانند... و شايد هدف سخنان امام(ره) از تأسيس «حزب جهاني مستضعفين» همين بود.. ولي ديديم كه عمل افراد ناشي مانند مهدي هاشمي و. به تضعيف جنبشها و حتي شخصيت هاي اسلامي منتهی شد. هدف از عنوان اين مسئله بازخواني پروندههاي گذشته نيست بلكه غرض نيازهاي عيني بيداري اسلامي در مقطع كنوني است كه اگر حزب جمهوري اسلامي، تا كنون فعال ميماند و يا غالب نهادها و برخی شخصیت های چون تسخیری و. بر اساس تجربه و ارتباط دائمي با جنبشهاي ديگر و بارويكرد جهاني و فرا منطقهي كار مي كردند. اولا فرصت ظهور جريان هاي تندرو چون القاعده و مانندآن منتفي میشد و ثانيا تجارب مشترك جريان هاي اسلامي بستري ميشد براي تشكيل يك حكومت فراملي كه ميتوانست در كنار دولتهاي كنوني داراي گرايش اسلامي (حكومت ملي=كشور-دولت) خيز وگامي كوچكي باشد براي تشكيل حكومت اسلامي درسطح منطقه.
اما حکومت های که بعضا شعار اقامه شریعت را هم طرح می کنند بعضا طوی هستند که نه مشروعيت، و نه هم مقبوليت داخلی دارند. از این رو این حكومتها از ديدگاه پاره ی از شخصیت ها، چون مردمي نیستند فاقد مشروعيت اند...[38]
مسئوليتهاي عمومی امت و مسئولیت هرفرد مسلمان در قبال این حکومت ها به نظر ما گزینه های زیر می باشند:
1. مشاركت در انتخابات برای انتخاب رئيس قوه مجريه، نمايدگان قوه مقننه (اهل حل وعقد) و شوراهاي محلی وغیره
2. مشاركت در رفراندمهاي اساسي و سرنوشت ساز.
3. مراقبت و نظارت همگاني برحكومت با حضور درصحنه با اجرای امر به معروف و نهي از منكر).
4. بيان آراء و نظرات و انديشههاي خود به صورت آزاد
5. انجام فعاليتهاي سياسي به صورت آزادانه نظير تشكيل احزاب و سازمانها درچهارچوب قوانين دين و تحقق جامعه مدني.[39]
موانع فرهنگی وداخلی تحقق حکومت فراملی
گرچه برخی موانع تحقق حکومت اسلامی در رابطه با رژیم های فعلی را برشمردیم ولی مانع عمده، به نظر می رسد گرایش های ملی- میهنی باشد که علامه اقبال آن را کفن دین می خواند. و این گرایش های ضد ارزشی (از تمسک به بعضي روايات برای توجيه افكار میهن گرايانه، باورهاي خرافي و برتري طلبانه ملی، سرزميني و تمدني در نتیجه نفوذ مفاهيم ديكته شده غربي، تا تاثير پزيري از فرهنگ هاي بومي و جاهلانه) موجب واگرايي وگسست تمدني، شده است، که بايد برای شناسایی و نقد چنین گرایش های به نمونه های از آن اشاره کنیم
1. دليل تراشي براي مشروعيت ميهنگرايي
برخي ميهنپرستان و مليگرايان که ميخواهند با برخي از روايات و روايت زير، به مشروعيت ملي گرايي، تمسك كنند: «عمرت البلدان بحبّ الاوطان»[40]
«من كرم المرء بكائه علي ما مضي من زمانه وحنینه الي اوطانه»[41]
«حب الوطن من الايمان».[42]
من الايمان حب االرجل لقومه.[43]
با آن که مراد از «وطن»در اين روايات، وطني معادل ميهن و سرزمين قومي ملي خاص مصطلح رايج در غرب نيست و همچنين كلمه «قوم» كه در زبان عربي به معناي «جامعه»است. نه قوم به مفهوم «ناسيوناليسم»-كه از غرب وارد جامعه مسلمان شده و برخي آن را دليل برجواز ملي گراي قلمداد كردهاند- و حتی خود واژه «ملت» نيز در فرهنگ ديني ما به معناي عقيده، راه و يادين ميباشد.«بل نتبع ملةابراهيم حنيفا»بقره، 135
2. انگاره انكار توقف هجرت
همچنين برخي براي توقف پناهندگي مهاجراني كه در شرايط سخت به كشورهاي مسلمان پناهنده ميشوند، به تشكيك اصل پديده مهاجرت پرداخته و آن را به زمان صدر اسلام، با استدلال به اين حديث «لاهجرة بعد الفتح»[44] منحصر نمودهاند؟! اين دسته هجرت در اسلام را يك قضيه موردي (قضية في واقعة) قلمداد نموده و درحد ارزشهاي غربي(قائل به حقوق پناهندگي) نيز براي «مهاجرت»ارزش قائل نيستند. با آن كه اين حديث، اولامعارض حديث ديگري از پيامبر است كه فرمود«هجرت قطع نميشود مگر اين كه توبه قطع شود؛ و توبه قطع نميشود مگر اين كه خورشيد از مغرب طلوع كند»؛
ولي درجواب بايد گفت كه اگر کسی قران را قبول داشته باشد تمام این استدلال ها را باطل و اجتهاد درمقابل"نص" می شناسد. زیرا اسلام اولا به همه مسائل نگاه اعتقادی و ارزشی دارد نه نگاه مادی(خون، رنگ وغیره) و ثانیا هيچ يكي از آيات هجرت نسخ و تعطيل نشده است. و ثالثا اگر سند و دلالت اين حديث- كه مخالف قران است- (مگر با تاويل)درست باشد؟ به هجرت از شهرمكه (پس از فتح آن كه خود بخود منتفي شده است) نظردارد. و رابعا در اين روايت نفي كمال و فضيلت از هجرت، پس از فتح مكه شده است؛ يعني فضيلت هجرت بعد از فتح مانند هجرت پیش ازآن است. به اضافة اين كه روايات ديگري نيزداريم كه به پديده هجرت همچون گذشته توصيه ميكند. مانند اين روايت:
«الهجرة باقية مادام الكفر باقيا، والشرك قائما»،[45] تعبير ديگري از امام علي نيز در باره ارزش هجرت شده است: «هجرت برجايگاه ارزشي نخستين خود قرار دارد.[46] پيامبر فرمود: «البلاد بلاد الله والعباد عيال (عباد) الله فحيثما أصبت خيرا فأقم».[47] امام علي بازهم ميفرمايد: «ليس بلد اولي بك من بلده خير البلاد ما حملك» هيچ منطقه و محلي بهتر و برتر از منطقه و كشور ديگري نيست. بهترين سر زمين براي انسان همان جايي است كه وي در آن زندگي ميكند.[48]
در نتيجه، اسلام، بر اساس و نگاهي الهي كه به هستي و انسان، دارد. تمام زمين را زمينه زندگي و جولانگاه هجرت و سكونت انسان ميشناسد.
«هوا الذي جعل لكم الارض ذلولا فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور»[49]
«ان ارضي واسعة فاياي فاعبدون».[50]
«افلم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا فيها».[51]
علامه طباطباي در الميزان، ذيل آيه «يا ايها الذين آمنوااصبروا وصابروا ورابطو».[52]
مينويسد:«اسلام، مخالف هرنوع انشعاب و گسستهاي قومي، ملي بوده و تمام روابط خويش را بر موازين ارزشي، اعتقادي و اخلاقي...پايه گذاري مينمايد».[53]
علامه فضل الله در كتاب«الحركهالاسلاميةهموم وقضایا"، ميهن و ملي گرايي راچالش بزرگ جنبشهاي اسلامي و مانع پيروزي و اصالت احزاب و دولت ديني معرفي ميكند.[54] وي در يك سخنراني در قمگفت:«آناني كه به مرزهاي امروزي علاقمندي و ارزش قائلند، به طرح سايس بيكو(طرح تجزيه و تقسيم جهان اسلام ميان فرانسه وانگليس در سال1916) اعتبارمي بخشند!
امام خميني نيز در اين باره ميگويد: در اسلام، نژاد، گروه، دستجات، زبان، اين طور چيزها مطرح نيست. اسلام براي همه است و به نفع همه و ما با شما (برادران اهل سنت) برادر هستيم به حكم قران، بحكم اسلام از هم جدا نيستيم.[55]
علامه اقبال، با اشاره به سخن نغز «طارق ابن زياد- فاتح ديروز اروپا! كه همه جهان را ملك خداي مومنان ميخواند، چنين ميگوید:
طارق چو در كناره اندلس سفينه سوخت
گـفتند کـارتو بر طـریق خرد خطـاست
خنديد برد بـه شـمشـير دست و گـفت
هرملك ملك ماست كه ملك خداي ماست
بنا براين آن چه امروز به نام وطن و حدود جغرافياي و يا سياسي كنوني در جهان اسلام شناخته ميشود، مورد پزيرش اسلام نيست. زيراهمه جهان و سراسر زمين ميهن موحدان واقعي است. و ديگران شهر ونداني هستند كه بايد از قوانين اطاعت كنند و همچنين خود مسلمانان بايستي به جاي پيروي از قوانين خود خانده بيگانه از فرهنگ و دين به حاكميت الهي تن دردهند گرچه تاكنون مدعيان حكومت ديني در اين رابطه كاري نكردهاند.
شايد يكي از عوامل ناكار آمدي و پارادوكس هاي حكومتهاي كه پسوند اسلامي دارند همین گرايش ها باشد كه نه اسلامگرايان واقعي آن راقبول دارند و نه هم ميهنگرايان آن را ملي ميشناسند! ولي با وجود همه ی اين موانع نبايد ما از تشكيل حكومت اسلامی فراملی و یاحکومت هاي محلي (مسلمان)... چشم پوشي کنيم؛ زيرا تشكيل حكومتهاي محلي با گرایش های اسلامی، بايستي زمينه و مقدمه تأسيس حكومت فرا منطقه ی و جهاني شوند كه با برنامهريزيهاي دراز مدت فكري فرهنگي و عملی به عنوان یک ضرورت ديني می توان به آن نزدیک شد.. اگر حكومتگران ديني با علاقه مندي بیشتر به اجرايي همه فرامين ديني درحد توان- در همان محدوده های ملی- ملتزم شوند تا زمينه يك حكومت فراملي و ارزشي عملا فراهم شود. نه اين كه تنگ نظرانه تراز رژيمهاي ناسيوناليستي به فکرکوچک تر نمودن مرزهای تحمیلی و يا گسترش دایره سرزمینی خود باشند. با آن که زمان شعار گذشته ونگاه امت بارصد رفتار ما منتظرعمل اند!
راهكار حكومت جهاني، يا تشكيل اتحاديه بين المللي «امت»
با آن كه حكومتهاي موجود (باوجودعدم ضديت با اسلام) فاصله زيادي با حكومت اسلامي واقعي، دارند ولي بادو برنامه فكري و كاري «گام به گام» كه يكي مقدمه ديگري و هردو مقدمه تشكيل حكومت جهاني(حكومت عدل گستر مهدوي) شود. ناممکن نخواهد بود. اقامه حكومت اسلامي واقعی نخستین گام زمینه سازی حکومت مهدوی- بالاخص حكومتهاي كه با اسلام مشكلي ندارند -می شود. اما دولتهاي كه تنها شعار تطبيق شريعت و. را مطرح ميكنند بهتراست گام های عملی برای ایجاد یک حكومت الگوی فرامنطقه ی- ولو به سویه دولت چند دهه پیش عثمانی-عليرغم نقاط منفي آن– برنامهريزي كنند؛ زيرا در این حكومت؛ هر مسلماني «شهروند» آن شناخته ميشد كه اروپاييان آن را لقمه لقمه كردند تا آل سعود را در حجاز و اسرائيل را در فلسطين بياورند!
پارامترهاي مقدماتي حكومت اسلامي دركوتاه مدت
1. اولين شرط در اين اتحاديه، تقويت گرايشهاي اسلامي و رويكرد تمدني است تا به هويت واحد و اصلي خود برگرديم. نه گرايشهاي منطقة و پاي بندي به رسوبات ملي گرايانه و فسيل شده باستاني كه ما را پارچه پارچه ساخته است.
2.دومين گام در اين مورد وجود تشكلي پيگیراست كه اين برنامه را به فرجام برساند. اين تشكل مي تواند از برخي نمايندگان مردمي مجالس، اتحاديههاي صنفي، فرهنگي، نسبتا مستقل، در جهان اسلام باشد. البته حكومتهاي مانند سعودي كه اصلا پارلمان هم ندارند يا بايستي خود را هماهنگ كنند يا در دراز مدت منزوي خواهند گرديد.
3. تشكيل اتحاديه علماي جهان اسلام (شبيه واتيكان كه در همه جهان از يك دين و بلکه دولت ديني نمايندگي ميكنند) و در قانون اساسي دولت ديني «يهود» چنین آمده است: «هر يهودي شهروند اسرائل است». و رعايت حقوق شهروندي همه ارپائيان نيز در اروپاي متحد كنوني با برداشتن مرزها و رسميت داشتن پول واحد، بسيار انساني و احترامآميزتر از ما نسبت به برادران مسلمان همسايه و به اصطلاح هم تمدن است!!
4.توسعه اتحاديههاي موجود مانند اكو، و غيره؛ با بازسازي، اصلاحات و آيين نامههاي داخلي كه اعضاي مسلمان رابيشتر باهم نزديك سازد.
5 .«تعاون» و «مشاركت» تودهها واحزاب اسلامي باهمديگر
كمك و همكاري بيشتر كنفرانس اسلامي جهت تحقق گام به گام وحدت و اتحاديه امت که پس از آمادگي ذهني واطلاع رساني درست (طرح ديدگاه هاي ديني) و باحفظ دولتهاي ميهني و مرزهاي مصنوعي، ممکن التحقق می باشد که در آن با صداقت بایستی زنجیرهای تحمیلی گشاد تر و دیوارهای قطور بی اعتمادی و مرزهاي مصنوعي کمترشود، زیرا حكومتهاي مبتني برروشهاي دولت - ملت (با انگارههاي غرب انديشانه) نمی تواند ما را به هم نزدیک سازند.
راهكار اتحاد داخلي اجتماعي و بين المللي امت:
در زماني كه غرب اصل اسلام را نشانه رفته و جهان را دچار توهم پديده اسلام هراسي كرده، و با كوبيدن خيمه صهيونيسم بر قلب مسلمين؛ ستاره داود (!) بر بام منطقه درحال صعود است و ماهوارههاي جاسوسي و استخباراتي اسرائيل و آمريكا حركات و اختلافات ما را بزرگتر ميکنند. و همزمان عوامل پيدا و نا آشكار شان به جنگهاي داخلي: ميهني، قومي و مذهبي و اختلافات بي پايان مرزي و سياسي دامن مي زنند! ما در چه فضاي تنفس ميكنيم؟
راهبرد امروز دشمنان قدرتمند ما(پس از حوادث 11 سبتامر) فراتر از تهاجم نظامي و مديريت بحران؛ بلكه آفرينش بحران است، پس ما نيازمند بيداري و اتحاد واقعي و انسجام راستين بر پايه عقيده و ايمان و التزام عملي در مرحله كنوني هستيم. اتحادي كه نيازمند طرح و آغاز يك حركت نرم افزاري و فرهنگ پردازي اعتقادي جهان شمول سياسي و فقهي است و بايستي با جديت و ارتباط و نشست هاي حقوق دان ها و علماي ديني براي پالايش ناخالصی های موجود جهت وصول به اهداف واحد (ولو) با حفظ دايرهاي كوچك (پزيرش مرزهاي كشورهاي كنوني جهان اسلام) در جهت توسعه و ادغام آن در دايره كلان (مرزهاي اعتقادي سرزميني امت) را دنبال کنند تا مبناي فلسفي «وحدت در كثرت و كثرت در وحدت» تحقق يابد.
اتحاد واقعي - چنانكه درحقوق بين الملل مطرح است و ما برآن تأكيد داشتيم «اتحاد دو كشوري است كه علاوه بردارا بودن يك حاكم، ارگانهاي مشترك نيز دارند. صلاحيت اين ارگانها در اداره امور خارجي خلاصه ميشود. نمونه اتحاديه سوئد- نروژ و اطريش- مجارستان كه در آن نظام اتحاديه واقعي منسجمتر از اتحاد شخصي است.[56]
گاهي كشورهاي بودند كه سرزمين شان از چند فضاي مختلف جغرافيايي دور از هم تشكيل شده است (رايش 1919 آلمان و پاكستان و بنگلاديش كه از دو سرزمين از هم جدا تشكيل شده بود).[57]
وجود همسويي دايرههاي كوچك براي تلاش گام به گام براي زدودن مرزهاي جعلي، حذف آرام و تدريجي اصطلاحات وارداتي و خارجي چون: «بيگانه» كه از نظرحقوقي و فقهي به «غيرمسلمان» اطلاق ميشود و تعريف درست از خودي و غيرخودي، ابتداييترين گامي است كه بايستي از طرف كشورها و سران كنفرانس برداشته شود. چيزي كه يهوديان و مسيحيان ليبرال(!) فعلا از ما جلوتر ميباشند.
كارلازم ديگر اتحاد كشورهاي ذره ای (و در واقع يكي كردن كشورهاي كوچك تازه تجزيه شده در منطقه خود ما) و جلوگيري از تجزيه تازه است كه اين اتحاد به نفع سران و مردم آن كشورها نيز ميباشد. اتحاد ذره ای اصطلاحي است كه در مورد پيوستن كشورهاي كوچكي چون مالداوي، بتسوانا و غيره به سامان ملل متحد به كار برده شده است.
كنفرانس اسلامي، به عنوان يك تجمع بين المللي مسلمانان، بایستی با ارتقاي سطح برنامه ريزي، ارتباطات و تعريف اولويت هاي مسائل جهان اسلام، فعال ترشود. مادر اين رابطه مواد و بندهاي كه در كنفرانس تهران ارائه شده بود را نقل می كنيم كه ميشود با مطالعه و نقد، آن را تکميل كرد.
اصول و اهداف كنفرانس اسلامي
سازمان كنفرانس اسلامي در 1949 تأسيس و با تصويب منشور آن در سال 1972 رسما كار خويش را آغاز نمود.
اصول و اهداف و وضعيت دولتهاي عضو در این منشور:
بند اول ـ اصول و اهداف سازمان كنفرانس اسلامي
منشور سازمان به عنوان سند اصلي و معتبر اين نهاد است كه با موافقت اكثريت دولتهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي، در اجلاس سوم وزيران امور خارجه كه در جده از 14 لغايت 18 محرم 1392 هق برابر با 29 فوريه لغايت 4 مارس 1972 تصويب شد و از اين تاريخ به مرحله اجرا در آمد.
منشور سازمان كنفرانس اسلامي، با درج، سلسله اهدافي براي اعضاي آن، دولتهاي عضو را ملزم به رعايت آن نموده است. اين اهداف عبارتند از:
1ـ افزايش همبستگي اسلامي ميان كشورهاي عضو.
2ـ حمايت از همكاري في ما بين كشورهاي عضو در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي و ديگر زمينههاي حياتي و مشاوره با كشورهاي عضو سازمانهاي بين المللي.
3 ـ تلاش براي از بين بردن تبعيض نژادي و استعمار با اشكال گوناگون.
4 ـ اتخاذ اقدامات لازم براي حمايت از صلح و آرامش بين المللي كه بر اساس عدل استوار است.
5 ـ ايجاد هماهنگي در فعاليتهاي خود جهت حفظ آرامش و صلح در اماكن مقدسه و آزاد ساختن آنها و حمايت از مبارزه ملت فلسطين و كمك به ملت فلسطين براي باز پس گرفتن حقوق و آزادي سرزمينهاي خود.
6 ـ حمايت از مبارزه كليه ملل اسلامي به خاطر حفظ حيثيت و استقلال و حقوق ملي خويش.
7 ـ فراهم كردن اوضاع مناسب براي افزايش تفاهم ميان كشورهاي عضو و كشورهاي ديگر.
مسلم است كه اهداف ياد شده بدون بكارگيري اصول مبتني بر ارزشهاي اسلامي ناممكن است. بنابراين كشورهاي عضو مقرر ميدارند و متعهد ميشوند كه براي تحقق بخشيدن به اهداف منشور، اصول زير را بكار اندازد.
تشكيل كميته فوق العاده
اين كميته باچند كار گروه و زير مجموعه، ابتداء به چند امر مهم- كه به برخي اشاره گرديد- بپردازند:
الف) اعتماد سازي و فرهنگپردازي فكري و فقهي در باره مسائل مورد ابتلا (كه در اخير اشاره خواهد شد)
ب) طرحواره و راهكار فدراسيون منطقه ی و فرامنطقهاي جهان اسلام، جهت جلوگيري از بحرآنهاي داخلي و پيشگيري از تهاجمات پيش دستانه خارجي كنفدراسيون كشورها اتحاد سازمانيافتهاي از كشورهاست كه بر اساس اصل برابري اعضاي كنفدراسيون به وجود آمده است.[58]
كار كميته فوق العاده (به علاوه اجرايي اصول و آيين نامههاي كنفرانس) برنامه ريزي و نظارت بر مسائل داخلي جهان اسلام كه داراي اولويت روشن و بيشتر مربوط به امور داخلي بايد باشد، هست.
1 - چاره يابي و علاج بحرانهاي كنوني جهان اسلام در منطقه خاورميانه با همكاري بيشتر براي مهار گسترش آن
2- پاين آوردن ميزان وابستگي و اعتماد و تعامل با مردم به جاي اتكا به خارجي ها جهت تحقق شايسته سالاري و مردم دوستي و آشتي با اپوزيسيون غير وابسته به دشمنان كشور.
3- طرح فدراسيونهاي منطقهاي (نمونه طرح 6 كشور منطقه ی) كه درحد يك نظريه مطرح شده و در آن كشورهاي ج.ا.ايران، افغانستان، پاكستان، بنگالهديش، تاجكستان، تركمنستان و تركيه در يك فدراسيون منطقه ی همكاري شان را آغاز ميكنند که در اقدام اول پول واحدي براي اين كشورها تعريف می شود و سپس براي ادغام مرزها نيز فكرمي شود گرچه اين طرح فعلا شايد درحد يك نگاه نيك انديشانه باشد اما بازهم مايه اميد است.توسعه اين طرح در تمام كشورهاي عضو كنفرانس- به صورت مناسب هرمنطقه نیز ممکن است.
اين كشور ها به جاي تحميل هژموني (قوميكشوري- مذهبي و ميهني و يا منافع به اصطلاح ملي) به سوي اتحاد ديني و ائتلافهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي بيشتر رهسپارشوند.
گسترش باورهاي وحدت خواهانه امت با تكيه بر آموزههاي اسلامي و الگوهاي كه سمبل و پايههاي همبستگي امت به حساب ميآيند (سيد جمال، امام خميني، اقبال، شهيد صدر، كاشف الغطا، شرف الدين، شلتوت، حسن بنا و..)
احياي هويت تاريخي تمدني امت، نقد و طرد هرساز برتري طلبانه نژادي و فرقه ی با صداقت وصراحت و بدون ادعا و بهانه تراشي... كه مصالح استراتيژیك امت واصول دين و مكتب در آن حفظ شده و حيثيت برباد رفته تاحدي جبران گردد. «كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكروتؤمنون بالله» آل عمران،110
4- استفاده از عناصر و سازمانهاي مسلمان كه در نهادهاي بين المللي و يا رسانههاي غربي فعاليت دارند... به عنوان نمونه مي توان از محمد البرادعي رئيس سابق سازمان انرژي اتمي نام برد كه در گزارش خود ذكري از تعليق غني سازي در برنامه هستهاي ايران نياورد و اعلان كرد كه برنامه هسته ی جمهوري اسلامي انحرافي به سوي اهداف نظامي نداشته و هيج خطري ندارد که آمريكا ضمن تهديد البرادعي در آن زمان،گزارش وي را «ض